بیتــانوشت

خط خطی های گاه و بي-گاه من...

 

چه كسي مرا نجات داد؟

April 28, 2007

An Awaking Mind by Damon-A. H. Denys

اگر شما بخواهيد من بر پشت درب دل شما ايستاده ام و درب ميزنم، شما فقط كافيست بشنويد و درب را باز كنيد آنگاه من در قلب شما ساكن ميشوم و با روح پاك خود شما را تطهير ميكنم و شما دوباره متولد مي شويد...

آره، من خدا رو گم كرده بودم! اتفاق بدي كه برام افتاد باعث شد تلنگر بخورم، اينو بفهمم و دنبالش بگردم. وقتي صداش زدم، مثل هيچكس! دستش رو دراز كرد و منو در آغوش گرفت. شايد براي اولين بار بود كه فهميدم موقع سختي، وقتي كه فكر مي كني به آخر دنيا رسيدي: منتظر هيچ كس ديگه نبايد بموني چون هيچ منجي نيست. خودتي و خدات! كي مي تونه و مي خواد مثل اون بفهمه و دستت رو بگيره و در آغوش خودش به سلامت از حادثه ردت كنه؟ كي مي تونه دري رو به روت باز كنه كه هيچ كي حتي فكرش رو نمي تونست بكنه؟ كي مي تونه به اين نور و آرامش برسوندت؟

پس بيتا اينا يادت نره. اين رو هم يادت نره كه كليد خوشبختي تو، توي جيب هيچ كس ديگه اي نيست...

Labels:

بیتـــــا  در ساعت 9:51 PM خط خطي كرده لينك ثابت

شرح 6 پيام رسيده:

  • در April 29, 2007 at 12:43 AM Blogger زیرخط پيام داده...

    اینجور نوشته های شما منو یاد یکی از دوستانم میاندازه که همیشه گوشه کتاب و دفتر هاش مینوشت خدارا یادت نره ! فقط اون هست که حواسش به تو هست بعدش خط خطیشون میکرد! احساسی که از خواندن این دسته از نوشته ها به من دست میده یک احساس ناامیدی و در انتها یک روزنه امیدواری است ! فکر کنم خودمم نفهمیدم چی گفتم ولی شاید منظورم رو رسونده باشم ، شاد و رها باشید ...

     
  • در April 29, 2007 at 8:30 AM Anonymous Anonymous پيام داده...

    سلام دوست من
    حالت چطوره؟
    واقعا حالتو قشنگ توصیف کردی
    من مدتهاست بااینکه گوشهای شنوای زیادی دورو برم هست، فقط برای خدا درد دل میکنم و بهترین و آرام بخش ترین جواب ها رو در بحرانی ترین لحظات ازش می شنوم

     
  • در April 29, 2007 at 9:27 AM Anonymous Anonymous پيام داده...

    تاييد ميشه !
    من هم از اين تجربه هاي معنوي داشته ام

    از اينكه خوشحالي خوشحالم عزيزم

     
  • در April 29, 2007 at 8:16 PM Anonymous Anonymous پيام داده...

    من یه کلید پیدا کردم! الان هم تو جیب منه، گفتم شاید مال شما باشه :) نشونی بدین تحویل بگیرین

     
  • در April 30, 2007 at 8:58 AM Anonymous Anonymous پيام داده...

    سلام
    خيلي قشنگ بود. هم حست هم نوشته ات. دعا مي كنم قلبت براي هميشه روي خدا باز بمونه.
    شاد باشي

     
  • در May 22, 2007 at 10:49 AM Anonymous Anonymous پيام داده...

    می گه بذار برم ببینم چی می شه. آخه خسته شده. تو گوشش پر شده از این حرف و حدیث ها. می ره و اینقدر تو گرداب گناه فرو می ره که دیگه چیزی ازش باقی نمی مونه. آخرشه. دیگه بدتر از این نمی شه. می گه تمام پل ها رو شکستم مگه خدا می تونه بازم منو ببخشه. یه وقت چشماش رو باز می کنه می بینه خواب دیده. بعد از چند روز دوستاش می یان بهش می گن فلانی چقدر عوض شدی...........

     

Post a Comment

درباره من

تصوير من

تماس با من:


معمولا سر مي زنم:

لينك به جاهاي خوب:

آخرين 140 كاراكتر من در تويتر:

خط خطي هاي گذشته:

بايگاني:

لوگو دوستان:

فرهنگ لغات چند زبانه پاليز
آنتي فيلتر فقط اينجا
طنز نوشته هاي يك ديب دميني شيطون