بیتــانوشت

خط خطی های گاه و بي-گاه من...

 

به دنبال خدا

April 18, 2007

كوله ‌پشتي‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد. رفت‌ كه‌ دنبال‌ خدا بگردد و گفت: "تا كوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت." نهالي‌ رنجور و كوچك‌ كنار راه‌ ايستاده‌ بود. مسافر با خنده‌اي‌ رو به‌ درخت‌ گفت: "چه‌ تلخ‌ است‌ كنار جاده‌ بودن‌ و نرفتن؛ و درخت‌ زير لب‌ گفت: "ولي‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ كه‌ بروي‌ و بي‌ رهاورد برگردي. كاش‌ مي‌دانستي‌ آنچه‌ در جست‌وجوي‌ آني، همينجاست!"
مسافر رفت‌ و گفت: "يك‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ مي‌داند، پاهايش‌ در گِل‌ است، او هيچ‌گاه‌ لذت‌ جست‌وجو را نخواهد يافت."
و نشنيد كه‌ درخت‌ گفت: "اما من‌ جست‌وجو را از خود آغاز كرده‌ام‌ و سفرم‌ را كسي‌ نخواهد ديد، جز آنكه‌ بايد."
مسافر رفت‌ و كوله‌اش‌ سنگين‌ بود...
هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر خم‌ و پيچ، هزار سالِ‌ بالا و پست. مسافر بازگشت. رنجور و نااميد. خدا را نيافته‌ بود، اما غرورش‌ را گم‌ كرده‌ بود. به‌ ابتداي‌ جاده‌ رسيد. جاده‌اي‌ كه‌ روزي‌ از آن‌ آغاز كرده‌ بود. درختي‌ هزار ساله، بالا بلند و سبز كنار جاده‌ بود. زير سايه‌اش‌ نشست‌ تا لختي‌ بياسايد. مسافر درخت‌ را به‌ ياد نياورد. اما درخت‌ او را مي‌شناخت.
درخت‌ گفت: "سلام‌ مسافر، در كوله‌ات‌ چه‌ داري؟ مرا هم‌ ميهمان‌ كن." مسافر گفت: "بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، كوله‌ام‌ خالي‌ است‌ و هيچ‌ چيز ندارم."
درخت‌ گفت: "چه‌ خوب، وقتي‌ هيچ‌ چيز نداري، همه‌ چيز داري. اما آن‌ روز كه‌ مي‌رفتي، در كوله‌ات‌ همه‌ چيز داشتي، غرور كمترينش‌ بود، جاده‌ آن‌ را از تو گرفت. حالا در كوله‌ات‌ جا براي‌ خدا هست." و قدري‌ از حقيقت‌ را در كوله‌ مسافر ريخت. دست‌هاي‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و چشم‌هايش‌ از حيرت‌ درخشيد و گفت: "هزار سال‌ رفتم‌ و پيدا نكردم‌ و تو نرفته‌اي، اين‌ همه‌ يافتي!"
درخت‌ گفت: "زيرا تو در جاده‌ رفتي‌ و من‌ در خودم. و پيمودن‌ خود دشوارتر از پيمودن‌ جاده‌هاست..."!

Labels:

بیتـــــا  در ساعت 12:01 AM خط خطي كرده لينك ثابت

شرح 3 پيام رسيده:

  • در April 20, 2007 at 10:24 PM Anonymous Anonymous پيام داده...

    سلام
    از هر چه بگذریم قلم شما یه چیز دیگست
    :-|
    مطمئنا واسه همه ما پیش اومده که یه بار در موقعیت اون مرد وقتی کوله پشتیش خالی شده قرار گرفته باشیم
    واقعا احساس قشنگی هست چون از همیشه به خدا نزدیکتریم
    مرسی

     
  • در April 21, 2007 at 11:38 AM Anonymous Anonymous پيام داده...

    سلام بيتا خانم
    بعضي وقتها كوله پشتي هم كه خالي ميشه و غرورتو گم مي كني بازم خدا رو نمي توني پيدا كني.چون اصلا گم نشده كه بخواي پيداش كني.
    داستانت مثل هميشه قشنگ بود.
    اميدوارم خدا هميشه تو كوله پشتيت باشه.

     
  • در April 27, 2007 at 1:20 AM Anonymous Anonymous پيام داده...

    salam bita jan, mesl ehamishe ye jore khasi minevisi:) ghashango delchasb ... kash hamishe kole poshti ma khali bashe , kash hamishe niyaz be khoda ro bavar dashte bashim, kash khodemon ro va niyazemono bavar dashte bashim ,,, omidvaram hamishe to zendegit movafagh bashi :)

     

Post a Comment

درباره من

تصوير من

تماس با من:


معمولا سر مي زنم:

لينك به جاهاي خوب:

آخرين 140 كاراكتر من در تويتر:

خط خطي هاي گذشته:

بايگاني:

لوگو دوستان:

فرهنگ لغات چند زبانه پاليز
آنتي فيلتر فقط اينجا
طنز نوشته هاي يك ديب دميني شيطون