بیتــانوشت

خط خطی های گاه و بي-گاه من...

 

نسب من هم شايد به زني فاحشـــه در شهر بخارا برسد!

August 12, 2007

ديشب-پريشب ها انگار خدا ما رو طلبيد تا در طول سفري دو روزه حرم سلطان علي ابن محمد باقر رو هم در مشهد اردهال (مشهد قالي) زيارت كنيم. به سراغ ‹سهراب سپهري› هم رفتيم كه در يكي از صحن هاي همون حرم خيلي زود به خواب رفته.

به سراغ من اگر مي آييد
نرم و آهسته بياييد
مبادا كه ترك بردارد چيني نازك تنهايي من...


سنگ مزار سهراب سپهري


ويتريني بر مزار سهراب سپهري


تصاوير يالا متعلق است به وب سايت sohrabsepehri.com

من فكر مي كنم اين تنهايي كه سهراب در اين شعر از اون گفته، تنهايي در همين دنياي ماست؛ واضحه كه تنهايي الان سهراب ديگه از جنس چيني يا شكننده نيست كه كسي يا چيزي بتونه در اون ترك ايجاد كنه...

بار اول نبود كه بر مقبره سهراب فاتحه مي خوندم، اما اين بار با اين تفاوت كه خيلي افسوس خوردم كه اي كاش با خودم دوربين برده بودم يا گوشيم رو توي اتاق نميذاشتم تا مي تونستم از غربت آرامگاه سهراب چند تا عكس بگيرم. قبر سهراب تا ديوار نزديك 3 متر
فاصله داره و روي اون ديوار يه محفظه آلومينيومي 0.5x1 متر كوبيدند كه چون از جلو سرتاسر شيشه است مي شه گفت يه نوع ويترينه. در اين ويترين يه پرتره رنگ و روغن از سهراب هست، چند تا قاب رنگ پريده كه شعرهاي سهراب با فونت خيلي زشتي در اونها تايپ شده، يه انار قاچ خورده سرخ رنگ پلاستيكي (احتمالا يادآور: "من اناري را مي كنم
دانه..."!) و يك چوب نوشته از تكه اي از شعر معروف "صداي پاي آب" كه با خط شكسته مشق شده:

اهل كاشانم،
روزگارم بد نيست.
تكه ناني دارم، خرده هوشي، سر سوزن ذوقي،
مادري دارم بهتر از برگ درخت.
دوستاني بهتر ازآب روان.
و خدايي كه در اين نزديكي است:
لاي اين شب بوها، پاي آن كاج بلند.
روي آگاهي آب، روي قانون گياه...

متن كامل صداي پاي آب

2-3 سال پيش كه رفته بودم انگشت به دهان موندم وقتي ديدم شعر به اينجا كه مي رسد:
...اهل كاشانم،
نسبم شايد برسد
به گياهي در هند، به سفالينه اي از خاك "سيلك".
نسبم شايد به زني فاحشـــه در شهر بخارا
برسد...


يك مسوول _احيانا_ تشريفات با خودكار آبي روي كلمه "فاحشــه" رو خط خطي كرده بود! اين
بار اما يك نفر شايد خوشفكرتر يا بلكه شخصي كه با حفظ سمت مسوول كمكهاي اوليه هم
بوده؟!_ روي خط خطي را يك تكه چسب زخم چسبانده بود، از همينهايي كه روي بانداژ يا
به دماغ عمل شده مي زنند!

* توضيح بعد از مراجعه به وبسايت رسمي سهراب سپهري:
خوشبختانه تونستم هم تصويري از سنگ مزار سهراب و هم تصوير ويترين مذكور رو به اين پست اضافه كنم كه گويا جديدا عكاسي شده. چون با كمي دقت مي شه چسب زخم رو بر روي كلمه "اسمش رو نيار" ديد!

اون شب با ديدن دوباره اين صحنه، دلم دوباره انگار آتش گرفت. اصلا سر درنميارم فلسفه اين

يكي صانصور ديگه چيه. مي دونم هيچ "زيرا"يي نيست كه جواب باشه، اما از همه چراها و اگرها و بايدها و ... اي كه در ذهنم مي گرده فقط به اين اكتفا مي كنم:

"مگه اون آقايوني كه در اين كار (صانصورينگ!) يد طولايي دارند و به طور خاص «اين
شخص شريف» عالم به اسرارند و مي دونند نسبشون دقيقا به كجا، كي يا چي مي رسه؟"
اتفاقا چه خوب شده كه هيچ كدوم نمي دونيم شجره مان دقيقا از كجا شروع مي شه. گرچه
اگر مي دونستيم هم احتمال قريب به اتفاق، اول از همه براي همين صانصورچي هاي بي اصل
و نسب گرون تموم مي شد!



» به ناگهان (!) به ياد يه جوك افتادم كه هر چي فكر مي كنم مي بينم خيلي هم خلاف شئونات وبلاگ نويسي نيست اگه اينجا نقلش كنم!

"روزي ملاي نسبتا شوخ طبعي سوار بر اتوبوس راه طولاني رو طي مي كرده كه حوصله اش سر ميره. با خودش مي گه براي رفع كسالت برم يه كم سر به سر راننده اتوبوس بذارم و باهاش گپ بزنم (احتمالا ضعيفه اي اون دور و اطراف نبوده تا ملا دمي از ياد خدا غافل نشه و عجالتا صيغه رو موقتا جاري كنه!). القصه ميره پيش راننده و شروع مي كنه به حرف زدن. وقتي صحبتهاشون گل ميندازه، ملا _از روي هدايت، مزاح يا فضولي، هيچ معلومنيست!!_ به راننده مي گه شما راننده ها كه هميشه خدا پشت فرمون و توي جاده اين و نمي تونين درست به عهد و عيالتون برسين. حرف و حديث هم كه پشت سر عيال راننده ها
زياده، چطور وقتي عيالتو باردار مي شه اطمينون مي كنين كه بچه، از خون خودتونه؟! راننده هم _دمش گرم!_ مي گه اتفاقا حج آقا! _احيانا شوفر حكايتمون اصفهوني بوده!_ شده وقتهايي كه شك كرديم و بعدش مطمئن شديم كه عيالمون بچه حلال خودمون رو آبستن
نيست؛ در چنين مواردي بدون هيچ ترديدي بچه رو مي فرستم **** علميه تا مثل شما ملا بشه!!!"

Labels:

بیتـــــا  در ساعت 9:28 AM خط خطي كرده لينك ثابت

شرح 5 پيام رسيده:

  • در August 12, 2007 at 9:20 PM Anonymous Anonymous پيام داده...

    من بنکل از این سهرابه و تفکراتش خوشم نمیاد
    ولی اینی که میگی اینجوری سانسور شده خیلی ضایعست خدایی

    هههه..یاد اون شعر حافظ افتادم که میگفتن سانسورش میکنن ...دستی از غیب برون آمد و بر سینه ی نامحرم زد

    هان در مورد اون شعر چینی نازک و اینا هم من بنکل مخالفم ! یعنی با این مخالفم که ملت این چیزها رو با خودشون زمزمه کنن ..چون بیشتر باعث میشه که اون احساس بهشون تلقین بشه ...

    آهان راستی سلام ....خوووووووبی ؟
    مرسی که آپدیت کردی



    امروز و فردا کسی خونه نیس .. رفته یه جایی ، مردیم تهنایی اینجا ..

     
  • در August 14, 2007 at 10:16 PM Anonymous Anonymous پيام داده...

    سلامممممم

    داشتم سایت هادی خرسندی رو نگاه میکردم که دیدم شعر سهراب رو به خاتمی زده

    من مسلمانم ....... حربه‌ام خنجر دين .....
    قبله‌ام قعر اوين ....... لاجوردي عزيزم، تو ببين!

    من وضو در آب حوض سيا ميگيرم
    من نمازم را وقتي ميخوانم ......
    که اذانش را بوش ........
    گفته باشد سر گلدسته‌ي جنگ!

    من رئيس تبليغات جنگ بودم پيش از بوش!!
    دانش‌آموزان را من دادم ..... از کليد‌هاي بهشت! .....

    اهل اصلاحاتم
    تبليغاتم بد نيست
    دکترا دارم از اسکاتلند
    و به دانشجويان
    زده بودم رودست.

    و بزک بودم بر چهره‌ي منحوس رژيم
    گاه ماتيک بودم
    گاه سرخاب و ريمل .....

    کار من يک دوره
    شعبده‌بازي بود
    رهبري از شوي من راضي بود
    بعد دلقک آمد با معلق
    جانشين برحق!
    باز من ميآيم، شعبده‌باز
    تا ز ملت بپرد برق سه‌فاز!

     
  • در August 17, 2007 at 1:02 AM Blogger زیرخط پيام داده...

    خوب اینجا ایرانه دیگه ! بتونن تاریخ گذشتمون رو هم عوض میکنند ، البته در جریان هست ولی خوب ممکنه موفق نشوند

     
  • در August 23, 2007 at 4:58 PM Anonymous Anonymous پيام داده...

    یه سوال ...
    را اینقدر علاقه دارید شعر بنویسید ؟...
    یه مقدار از چیزای دیگه صحبت کنید بد نیست ها ...

     
  • در August 25, 2007 at 1:23 AM Anonymous Anonymous پيام داده...

    سلام
    شرمنده که نتونستم سر بزنم زودتر
    بعضی وقتها شرایطی پیش میاد که به خودم میگم اگه امکانات داشتم بیخیال ریشه و ایران و تاریخ و فرهنگ و ... میشدم و میزدم میرفتم
    واقعا آدم نمیدونه چی بگه
    اما واقعا این مسئله در مقابل اتفاقاتی که داره این روزها میفته خیلی ناچیزه
    شاید بنده خدا خواسته بشری زیر 18 بر اثر دیدن این کلمه از ره به در نشه
    ;)
    جکت هم خیلی خوب بود
    عاشق شعرهای سهراب نیستم اما از خوندنشون لذت میبرم
    موفق باشی

     

Post a Comment

درباره من

تصوير من

تماس با من:


معمولا سر مي زنم:

لينك به جاهاي خوب:

آخرين 140 كاراكتر من در تويتر:

خط خطي هاي گذشته:

بايگاني:

لوگو دوستان:

فرهنگ لغات چند زبانه پاليز
آنتي فيلتر فقط اينجا
طنز نوشته هاي يك ديب دميني شيطون